محل تبلیغات شما



امروز قرار شد رضا اینا شب به منزل ما بیایند و من به داروخانه رفتم مامان زنگ زد گفت دعوتشان کردیم برای شام من رفتم کلی خرید کردم لباس گرفتم و عصر رفتم مژده رساندم چمران بعد رفتم ارایشگاه شام ته چین و مرغ قرمه سبزی با مرغ بود و مژده هم کیک درست کرد شب ساعت 9 گوسفند را اواردند و لاغر بود و رنگش قرمز بعد خودشان امدند کلی وسیله اواردند با کیف کفش مارک رضا هم بهم سرویس نقره داد خلاصه کلام رویا چند تا تکه انداخت اما من به روی خودم نیاوردم و گذاشتم پای حسادت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها